سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند می فرماید : گفتگوی علمی در میان بندگانم دلهای مرده را حیات می بخشد؛ آن گاه که در آن به امر من برسند [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 86 اردیبهشت 26 , ساعت 10:34 صبح

هو الله الذی لا اله الا هو ، هو المَلِک ، القدوس ، السَلام ، المومن المهیمن العزیز الجبار المکتبر !

 

 

 

سلام خدایی !!

 

اصلا تنهایی یعنی چه ؟

یعنی بی کسی ، یعنی قطع رابطه با همه چیز ، این رابطه ها که قطع می شود و یاقیچی می شود انسان خودش می ماند و یک فضای لایتناهی ، یک بی وزنی مطلق ، در آن حالت که من خودم را بصورت ذره ای در فضا معلق احساس میکنم و به تنهایی مطلق رسیده ام ، سلام چه کاری انجام میدهد ؟ سلام یکنوع نقش ضد تنهایی بازی میکند .

 

اول خود سلام و معنی کنیم و بفهمیم که چی هست :

 

اولین کاری که سلام میکند و اولین نقشی که دارد احضار کسی است که مخاطب سلام شما  است . این مسئله یک مسئله مهم است . امکان ندارد شما به مخاطب ، به کسی که نیست ، به آدمی که نیست سلام کنید !!

سلام کردن ، به دوستی و غیر دوستی مربوط نیست به هر کس که وارد میشود سلام میکنیم  ، و یا اگر شما وارد شدید ، و با او در رابطه مستقیم قرار گرفتید سلام میکنید ، ممکن نیست که کسی قبل از این ورود و رابطه سلام کند ، و اصلا سلام کردن معنی ندارد.  پس سلام ، احضار مخاطب سلام را در ذات خودش دارد ، یعنی با گفتن سلام مخاطبی داریم ، همین قدر که  شما میگوئید سلام یک نقش ضد تنهایی بازی میکنید ، چون در فضایی که هیچ  رابطه ای با هیچ کس ندارید ، سلام شما را در یک رابطه مستقیم با یک مخاطب قرارمیدهد ، و این تنهایی را محدود میکند ، و یا آنرا از بین می برد .

 

و سه سلام اهورایی !    

                                     سه سلام مقدس !   

                                                                      سه سلام ...

(  از اینجا به بعد را بادقت بخوانید !  در باره چیزی صحبت میکنم که بارها تکرارش کردید  بادلیل یا بی دلیل اما  میدونستید واقعا چی دارید میگید ؟؟ ...   )

 

 

این سه تا سلام ، سه تا احضار ، به سه مخاطب ! بنابر این اگر کسی روحا و واقعا اعتقاد داشته باشد ، به میزان اعتقادات مختلف و بمیزانی که درجات ایمان شدید تر است ، سلامها ، مخاطب سلام را روشن تر و مشخص تر  در برابر شخص احضار میکند ! و با او در رابطه قرارد میدهند.

 این سه سلام  سه رابطه بین فرد تنها  و مخاطبش ایجاد میکند و این سه تن را در این سلول مینشانند .!

 

این سه تن ! این سه مخاطب و این سه رابطه چیست ؟

 

به خاطر این اول در این موضوع بحث میکنم که در اینجا ( در تنهایی ام ) معنی این سلامها بیشتر مشخص میشود ، در زندگی روتین دیجیتالی و ماشینی و شلوغ در هم و برهم که هزارها نفر هستند آن سه نفر هم بیایند خیلی مهم نیست !! اما  اینجا  فرق میکند ، اینجا خارج است ، معلق است ، تنهایی و عدم ، تاریک و ساکت ، یک تنهایی مطلق یک بی وزنی مطلق و یک انسان  تنهای تنها  .

 

با شرایط خودم پیش میرم  شاید اینجوری بهتر منظورمو برسونم ،

اول باید این شرایط و در نظر گرفت : انسانی که هیچ رابطه ای ندارد ، و همه رابطه هایش با همه چیز و همه کس قطع شده و به تنهایی مطلق رسیده ، یهنی در این فضا یش ، در این جهانش ، در این اطاقش ، در این ذهنش ، در این شهرش ، میام همه هیا هوی این مردم شبیه به هم ! و درست در وسط ترافیک !!!

 

                    در ذهنش هیچ کس و هیچ چیز دیگر معنا ندارد ! کسی را ندارد !

 

 

و اکنون اولین سلام ! :

         

                                       " السلام علیک ایها النبی "

 

سلام اول پیغمبر و نبی ر ا اظهار میکند ، یعنی این سلول یخ زده از تنهایی و خیس از سکوت و تاریک از خفقان ! پر میشود از حضور نبی  !

 

بین من معلق در فضا ی لایتناهی که به هیچ جاذبه ای متصل نیستم درست مثل موشکی که رها کرده اند و این موشک ازجاذبه زمین خارج شده در فضا معلق و در پی انتها معلق است . در بی وزنی است در آنجا هم ، در تنهایی نیز انسان معلق است . اگر در آنجا بایستد در همان حالت میماند و حتی هیچ جاذبه ای اورا به طرف خودش نمیکشد . ( منظورم از جاذبه تمام خواسته ها و امیال و کششهای بیرونیست که پوچ و توخالی از طرف افراد توخالی و پوچ و فقط در پی هیاهو هستند )  در چنین حالتی یکمرتبه نبی ! در برابر انسان حضور پیدا میکند و نبی کیست ؟؟؟ نبی منشاء ایدئولوژی من است ! ، یعنی همان سرچشمه همه عقاید و افکار و اعتقاداتیکه داشته ام و به خاطر همان اعتقادات خود را این چنین محبوس کرده ام ! کناره گرفته ام ! دور مانده ام از این فتنه ها و شیاطین !! ( از این حمالان وسوسه و جاعلان عشق که به رنگ خدایی و به بهانه روئین تنی ! نعشم را هم به فساد خواهند کشانید و متعفن تر از  خود خواهندم کرد ! دور مانده ام تا شاید در این تنهایی ، ماندگار اساطیر خود شوم و در پی نقطه ای که انتظار موعود است بتوانم با اندک نفس بی غرضی که تنها ،  وارث آنم ، لحظه شماری کنم ! )

 

و میدانم !! همه آن بدبختیها که برسرم آمده همین نبی آورده  است ، بنابر این این نبی سرچشمه همه اعتقادات و ایمان و همه پیوند ها و  احساسهای من است ،

 

در برابرم حاضر می شود ! من با سلام با مبدأ اعتقادی و فکرییم رابطه بر قرار میکنم ، حال ببینید با همین ضرب اول ، چقدر تنهایی شکسته میشود و رانده ، اصلا خلاء پر میشود.پر میشود از بهترین و خوبترین چیزها ، که رهبر فکری من باشد ، آن کسی که اصلا تمام احساسات و اعتقادات و ارزشها و مقدسات مرا میسازد . پس سلام اول یک رابطه اعتقادیست .

 

 

اما سلام دوم :

  

                                  

سلام دوم خود دو بخش است ، یعنی دو سلام است ، در حقیقت ما در نماز چهار سلام داریم منتهی دوتایش کنار هم چیده شده اند و ما با یک سلام آن هارا ادا میکنیم . و الا مخاطبان دو تا هستند ، اول :  السلام علینا این علینا به کجا بر میگردد ؟ به آن فرد " ما " ، " خودمان "  ، " نا "  یک ضمیر جمع است ، به مرجعی که گروهند بر میگردد !  در آن گروه من هستم ، اگر نبودم میگفتیم " علیهم " ولی میگوییم علینا ! پس یک گروه است که من هم در ان هستم  . حال نفس این احضار ، آن تنهایی را از بین نمی برد؟ این سلام بدین معناست  که  " من " ی  را که تنها مانده ام وارد یک گروه میکند ، اصلا جمعیت را بر من عرضه میکند ، یعنی اصلا فرد نیستم ، ما یک جمعیتیم ! یک گروه ، عده ای هستیم ، حالا هزارتا صدر هزار تا ، یک میلیون ، هر چقدر که میخواهد باشد ، بالاخره " نا" تنهایی را نفی میکند در اینجا انسان حس میکند که این  " نا "  همان ها هستند که آن طرفم نشسته اند آن برم هستند ، اینجا پر هستند ، جاهای دیگر هم هستند ، جورهای دیگر هم هستند ، شکلهای دیگر هم هستند : توی خانه شان ، توی بیابان ، در خفا ! و چه  همصدایی زیبایی ! صدایی که " ما " شدن را از ته قلب از زیری ترین لایه دل و عمیق ترین نقطه احساس فریاد میزند ، " ما"  این لغت کوچک دنیای است که سیاهی تنهایی را می شکافد ،

 

ی گوشه ای هم از ملا صدرا بگم براتون در همین رابطه :

 

در اسفار اربعه ،  و در اون چهار سفر مهم که بنای رسیدن به کمال مطلوب است در اجزاء مرحله ای ا ست که ابن سینا به آن " رسیدن از حق به خلق " می گوید ،  اینجا همین تعبیر رسیدن از " من " به   "ما"   رو بکار میبرم ، ( بحث این چار سفر باشه برا بعد )

و اما به قول مولانا : 

 

وز جمادی  مردم  و  نامی شدم

  و زنما مردم  زحیوان دم زدم  

مردم از حیوانی و آدم شدم 

 پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

 بار دیگر من بمیرم از فلک

 تا بر آرم چون ملائک بال و پر

 malak))  وز ملک هم بایدم جستن ز جوء

 کل شیء حالک الا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

 پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم کانا الیه الراجعون  

( از حفط نوشتم اگه ایراد داشت خرده نگیرید ! )

 

  در اینجا هم مرگ نیست و تبدیل شدنی ، قربانی دیگری داریم و نو شدن دیگری و به قولی عید جدیدی .

 

 

 

پس من از طرفی نبی را اینجا آوردم و  بعد با سلام دوم تمام  دوستان ، همفکران ، تما م یاران و همه ی  مثل خودم را اینجا آوردم و نشاندم و احساس میکنم که خودم هم در این گروه هستم و با سلام سوم نیز با همه  ی انسانهایی که در هر گوشه ای از زمین و زمان دست اندر کار یک مبارزه اند  و انسان پاک کردار و پاک اعتقاد و صالح و مصلح هستند رابطه بر قرار میکنم ، ببینید در چه وسعتی تجمع من و جمعیت من دامن گسترده است .

 

 

          و اما سلام سوم ( یا همان چهارمین )

                                                                   ...